ادبيات و آرمانگرايان
ارسالي فرشاد کاهن ارسالي فرشاد کاهن


غيرازسياست وعدالت،موضوع- رابطه بين هنر واخلاق – ازآغاز نظرفعالين اجتمايي رابخود نيزمشغول كرد. انگلس درنامه اي به مينا كائوتسكي يادآوري ميكند كه ادبيات خط دار و مسئول با ادبيات تبليغاتي و شعاري فرق ميكند.
بوخارين و تروتسكي بقتل رسيدند چون نظريات ادبي-فرهنگي آنها با سياست روز استالينيستسي همخوان نبود.به شهادت تاريخ غالب مبارزين و آرمانگرايان اجتمايي آنزمان دوستدار ادبيات نيز بودند.ماركس درجواب دخترانش،كه درسالهاي آخرزندگي،ازاو پرسيده بودند،به كدام نويسندگان علاقمنداست؟،گفت: آشيلوس،سروانتس،شكسپير و گوته، نه فلوبرت و بوشنر
. لاسال،مبارز ديگر جنبش كارگري وسوسيال دموكرات آلماني ميگفت، نويسنده نبايد به قهرمان اثرش يك جهانبيني تلقين كند كه خارج ازافق عصراوقرارداشته باشد.و روزا لوكزامبورگ و لنين درباره آثار تولستوي نقد مينوشتند. انگلس رمان هاي چندهزار صفحه اي بالزاك رابدقت خواند،نقد وتجزيه وتحليل نمود.

زمانيكه لنين دربستر مرگ درسال 1923 پيرامون ادبيات تبليغاتي مقاله – قدري كمتر،ولي با كيفيت بهتر – رامنتشركرد،بوخارين مقاله- انقلاب كارگري و فرهنگ – رانوشت وحزب را متهم به اشاعه ادبيات چاپلوسانه نمود.به روايتي، انگلس كتاب (خانواده مقدس ) خود را باتكيه بررمان آنزمان مشهور ( راز و رمزهاي پاريس ) نوشت. 9 سال قبل از انتشار مانيفست كمونيست، انگلس 19 ساله نقدهاي ادبي خودرا بانام مستعار، فريدريش اسوالد، براي مطبوعات ميفرستاد.محققي در كتابي بنام ( ماركس، انگلس و نويسنده گان ) ادعا ميكند كه بخش اول مانيفست كمونيست، بدون كتاب ( كمدي انساني ) بالزاك غيرقابل تصور است.باوجود اينهمه اهميت براي ادبيات درميان نظريه پردازان آرمانگرا، روزنامه ( پرچم سر خ )،ارگان حزب كمونيست آلمان،اولين بار درسال 1920 داراي بخش فرهنگي شدوبه معرفي ادبيات اجتمايي ترقيخواه پرداخت .
پيرامون مطالعات وعلاقه ماركس به خواندن و نوشتن ميتوان گفت،زمانيكه اوشاعر جواني بود،به نامزدش نوشت : كاغذ و يادداشت ها را اينروزها غورت ميدهم. ماركس بعدها يكبار تعريف كرد كه او مثل ماشين عظيمي است كه اوراق رمانها را غورت ميدهد تاسرانجام مطالب تحقيقي جديدي را بتواند روي كاغذ بياورد. به نقل ازشاهدين،ماركس همزمان گاهي 2-3 رمان دردست مطالعه داشت.اودركنار داروين يكي از رمان خوانان پركار عصر خودبود. اوعلاقه خاصي به رمانهاي قرن 18 مخصوصا آثار: آلكساندر دوما، و والتر اسكات داشت.
ماركس اهميت خاصي براي رمانهاي طنز و يا ماجراجويانه مانند دن كيشوت قائل بو د.
احترام ماركس به بالزاك در حدي بود كه او ميخواست نقد مفصلي درباره كتاب كمدي انساني او بنويسد. ماركس در مقدمه كتاب (نقداقتصاد سياسي) مي نويسد كه آشيل،قهرمان كتاب هومر،درعصر سرب و باروت غيرقابل تصوراست.ژانر تراژدي محصول و فورم ادبي خاص تحولات اجتمايي يونان باستان بود،ما هومر(طنز) كارگري نخواهيم داشت چون محيط اجتمايي وتاريخي هومر سپري شده است
. ازجمله اصطلاحات مورد علاقه ماركس درباره انسان،-دوران كودكي ابدي-بود،يعني در نظر اوانسان همچون كودكي بازيگوش هميشه درجستجوي هنر خواهد ماند.برخلاف ماركس كه اغلب جهت سرگرمي،رفع خستگي و لذت،رمان ميخواند، انگلس اهميت سياسي واجتمايي مهمي براي رمان قائل بود.
طبق نظر مورخين،انگلس درتمام عمر ،خودرا به گونه اي باانواع ادبيات جهاني مشغول نمود و رابطه آنهاراباسياست و جامعه جويا شد. اومدتي نيز به مطالعه وتحقيق در زبان فارسي پرداخت.
انگلس ميگفت كوشش ادبي و زباني مارتين لوتر،پايه گذار مذهب پروتستانتيسم ، درزبان آلماني مهمتر ازانقلاب و رفرم او در كليساي غرب است. انگلس خود درجواني نمايشنامه اي با عنوان (كولا) نوشت.

گروهي از صاحبنظران،له و عليه هنر و نقد ، مينويسند ، هنر مقوله اي است مقدس؛ حيف اگر ازآن براي اقدامات تبليغاتي سوء استفاده گردد. اقدام و رفتار انتقادي،مفيدترين روشي است كه گذشته را براي ما روشن ميكند، حال را مشخص مي نمايد و امكانات آينده را قابل تصور ميسازد.لنين درباره منتقدي بنام برونو بائور، شكايت ميكند كه ، بعضي از اين آقايان به پرستش نقد ميپردازند، انگار كه گويي آن مهمتر از عمل،حزب و سياست است. آنها حاضرند هر عمل سياسي را در راه نقد انكار كنند .و پلخانف با اعتماد به نفس خاصي مي نويسد ، به عنوان هوادار جهانبيني مادي،ميگويم كه وظيفه منتقد آن ا ست كه ايده يك اثر را از زبان هنري به زبان جامعه شناسي انتقال دهد، چون وظيفه منتقد،عمده كردن موضوع خنده يا گريه در اثر نيست، بلكه كمك به فهم آن است. پلخانف نخستين بار رابطه اي ديالكتيكي ميان فايده اجتمايي و لذت زيبايي شناسانه در هنر را مطرح كرد. اودرسال 1905 دررابطه با مقاله لنين-سازمان حزبي و ادبيات حزبي-،مطلبي باعنوان –ادبيات نمايشي از نقطه نظر جامعه شناسي- رامنتشر نمود .

به نظر كارشناسان، تئوري ادبي ماركسيستي بدون نقد آثار رئاليستي بالزاك غيرقابل تصوربود.بالزاك خود،ادبيات زمانش را بدو دسته : ادبيات ايدهها مانند آثار استاندال و ادبيات توصيفي و داستانسراييي،مانند ويكتور هوگو،شاتوبريان و والتر اسكات تقسيم نمود. او با اشاره به ادبيات ايدهها ميگويد، به تصوير كشاندن جامعه مدرن با روشهاي ادبي قرن 17 و 18 غيرممكن است.بوخارين مي گفت ، انقلاب بايد فورم هاي ادبي را نيز بغلطاند ، به نظر او موضوع فرهنگ بعد از بقدرت رسيدن،مهمترين مشكل تمام انقلابات است، پيروزي و شكست هر انقلابي بستگي به شكوفايي فرهنگ آن دارد، عقب افتادگي فرهنگي،سبب عقب افتادگي سياسي ميشود و خطري براي بازگشت توتاليتاريسم و بيزانسيسم است
.
امروزه محققين،پايه كلاسيك نظريات هنري چپ رابراساس انديشه هاي استتيك هگل و كانت ميدانند. چرنيشفسكي ميگفت، فرق بين تاريخ و هنر در اين است كه تاريخ پيرامون زندگي اجتمايي و هنر درباره زندگي خصوصي انسانها گزارش ميدهد.تروتسكي،بانام واقعي ليون چاه سنگي،يكي ديگر از قربانيان بيشمار ترور استالينستي،ميگفت، ادبيات پديده اي است پيچيده كه از سنت،موضوعات شخصي و انگيزه هاي فردي تشكيل شده. اودرمخالفت بالنين درسال 1924 مقاله – فرهنگ كارگري وهنر كارگري – را پيرامون نقش ادبيات نوشت. به نظر گروهي از منتقدين چپ، تروتسكيسم ادبي كوشيد تا نظريات فرويد را با ماترياليسم آشتي دهد. تروتسكي درسال 1938 درتبعيد،بانامي مستعار،همراه با آندره برتون،درفرانسه مانيفستي منشر كرد كه درآن خواهان هنر مستقل انقلابي،بدون دخالت دولت شد. او ميگفت، براي شكوفايي هنري احتياج به آزادي نامحدود تاحد آنارشيسم است، چون هنر ،بايد و نبايد،و امر و نهي، هيچ حاكم و قدرتمندي را تحمل نمي كند .
October 20th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان